نفس...
دلنوشته های نفس...
من عادت نکردم به شبهای سردم... به این که نباشی... نه... عادت نکردم... قسم خورده بودم... اگه ازتوجداشم... ولی دیدم نمیشه... نمیشه...نمیشه... نه امروز ونه دیروزو نه فردا... همیشه... چقدرقصه گفتم... که دریابخوابه... چقدرگریه کردم... نفهمم سرابه... نفهمم کجام ونفهمم کجایی... چقدرباتو بودم توعین حدایی....
نظرات شما عزیزان:
سلام وبلاگ قشنگی داری از خوندن مطالبش لذت بردم اگه با تبادل لینک موافقی بیا وبم بهم بگو مرسی.
مرسی یاسرجان وب شماهم حیلی بانمکه!
مطالبشم همونطورکه گفتی مفیده...ممنون!
MiSs-A |